-
یه درد دل کوچیک!
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 01:16
نیم ساعته که فقط دارم مینویسم و پاک میکنم و به هیچ نتیجه درست و حسابی هم نرسیدم. مثل اینکه سه تارم هنوز شروع نکرده از کوک در رفته شایدم سیم پاره کرده! اینم از شانس منه که همین اول راه سه تارم داره حوصله سربر میشه, البته مشکل از نوازندشه.شاید خود نوازندش این روزا ادم حوصله سربری شده! معذرت میخوام که تو این مدت ننوشتم و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 01:13
این روزها تنها بهانه ام برای نوشتن, ترسیم لبخندت بر روی واژه های سرگردان است. دنیا بدون لبخندت باید تا ابد ببارد بر سرنوشت ناخوش خویش,پس بخند شاید این طوفان واژه های سرگشته من به پایان رسد...
-
دنیای این روزای من
جمعه 31 شهریورماه سال 1391 02:48
طبقه سوم,از یک ساختمان سه طبقه,ته یک راهرو کوچک,یک اتاق که با یک فرش دوازده متری پر میشود,یک تخت,یک میز با چند مجسمه و یک قاب عکس و یک گلدان,یک رادیو کوچک,یک سه تار که دیوانه وار دوستش دارم,چند جلد کتاب که دوست دارم همیشه جلو چشمم باشند و یک پنجره که رو به ساختمان بلندی باز میشود و با اینکه ارتفاعش زمین و اسمان را از...
-
هبوط!!!
جمعه 31 شهریورماه سال 1391 02:34
نگاه کرد,نگاهش نکرد.لبخند زد, رویش را برگرداند.هرکاری می کرد فایده نداشت. امد کنار او روی نیمکت نشست و برای چندمین بار گفت:این سیب را از من قبول کن. او که کلافه شده بود با عصبانیت گفت:به زمین گرم بخوری و برای اینکه خلاص شود سیب را گرفت. و بعد...باهم به زمین گرم خوردند!!! و بعدها باهم سیب زمینی خوردند!!!
-
دیباچه!
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1391 17:38
نالد به حال زار من امشب سه تار من این مایه تسلی شب های تار من ای دل ز دوستان وفادار روزگار جز سازمن نبود کسی سازگار من در گوشه غمی که فراموش عالمی ست من غمگسار سازم و او غمگسار من اشک است جویبار من و ناله سه تار شب تا سحر ترانه این جویبار من سلام... این وبلاگ تازه قراره نواخته بشه اما مثل سازیه که باید یه مدت از تاریخ...